علینقی مشایخی معتقد است تصدیگریِ دولتی در بازار پیش از انقلاب در اقتصاد ایران ریشه دواندهاست
مشکل نهادهای اقتصادی در ایران به باور مشایخی این است که کسی فهم درستی از اقتصاد ندارد یا حداقل افرادی که اقتصاد را به درستی میشناسند در اقلیت هستند. این مسئله باعث شده آنها که طرفدار اقتصاد آزاد هستند نتوانند حضور موثری داشتهباشند و حتی قانون اساسی هم مشوق اقتصاد دولتی باشد.
آینده نگر
چپ و راست؛ دو مفهومی که به کرات در دنیای سیاست و اقتصاد از آن استفاده میشود اما علینقی مشایخی اقتصاددان ایرانی معتقد است هنوز درک صحیحی نسبت به آن وجود ندارد. او چپ و راست را اینطور تعریف میکند: «منظور از چپ این است که چقدر مالکیت، تصدیگری و کنترل دولتی در اقتصاد حاکم باشد و در راست مالکیت خصوصی.» قصه اقتصاد ایران بعد از انقلاب اسلامی نیز از نگاه مشایخی دقیقا از همین تعاریف شروع میشود. او که مدعی حمایت از اقتصاد آزاد است و خودش را در جبهه راست میبیند معتقد است از ابتدای جمهوری اسلامی تاکنون دولت افسار بازار و اقتصاد کشور را در دست داشته و جریان چپ که از پیش از انقلاب فعال بوده همچنان در اقتصاد بیشترین اثر را دارد. به باور او، نگاه چپگرایانه در تار و پود اقتصاد ایران تنیده شده، به همین خاطر است که در گفتوگو با انجمن صنایع نساجی ایران میگوید: «اقتصاد ما در حال حاضر به میزان زیادی دولتی است. دولت تصمیمگیری میکند. دولت مستقیم و غیرمستقیم مالکیت میکند حداقل در بخش تولید. دولت در مکانیسمهای بازار آزاد دخالت میکند، دولت در تخصیص منابع دخالت میکند و به این معنا دولت ما دولت چپگرایانه است.»
جنگ میان چپ و راست در زمینه اقتصاد به قدری قوی است که گویی از ازل بوده و تا به ابد ادامه خواهد داشت. علینقی مشایخی به عنوان یکی از مدافعان سرسخت اقتصاد آزاد در اینباره تاریخ معاصر ایران را مرور کرده و معتقد است اقتصاد ایران همیشه به نوعی با رویکردهای چپگرایانه مدیریت شده و اصلاح در اقتصاد دقیقاً باید از همین نقطه آغاز شود. او در گفتوگویی با «تجارت فردا» میگوید: «از قبل از انقلاب فعالیتهای مارکسیستها و گروههای سیاسی چپ در ایران وجود داشت. تحت تأثیر انقلاب روسیه و چین در ایران حزب توده و گروههای چریکی چپ وجود داشتند و آنها به شدت ضد سرمایهداری و طرفدار مالکیت عمومی و دولتی بودند.» در واقع آنچه در این رویکردها تبلیغ میشد اقتصاد دولتی و متمرکزی بود که از همان زمان فضای عمومی ایران و روشنفکری کشور را نیز تحت تأثیر قرار داد تا جایی که حتی گروههای مذهبی هم کموبیش تحت تأثیر این فضا قرار گرفتند. به این ترتیب انقلاب همراه با گرایشهای بسیار منفی نسبت به سرمایهداران شروع شد و عمدتاً نیز سرمایهدارانی تحت فشار قرار گرفتند که در صنعت سرمایهگذاری کردهبودند. مشایخی میگوید: «دلایل مختلفی برای یورش بردن به آنها مطرح بود؛ مثلاً اینکه آنها مال مردم را خوردهاند یا مثلاً وابسته به رژیم قبل هستند که سرمایهدار شدهاند و یا از بانکها وام گرفتهاند.» اینطور شد که هر صاحب صنعتی که روی آن دست بگذارید میبینید کارخانهاش مصادره شدهاست.
قصه پررنگتر شدنِ نقش دولت در اقتصاد نیز از نگاه مشایخی از همینجا شروع شد. در واقع دولت متصدی اقتصاد شد. اما وقتی دولت متصدی خوبی نباشد و به درستی اداره نکند بهرهوری پایین میآید. اما این همه ماجرا نبود، جنگ تحمیلی هم رخ داد و دشواریها را صدچندان کرد. در واقع حتی در نقاطی از دنیا که اقتصاد آزاد دارند در زمان جنگ دولتها ناگزیر میشوند برای اینکه کالاهای عمومی به دست مردم برسد و اغتشاش در توزیع آنها صورت نگیرد، دخالت کنند. به این ترتیب مشایخی معتقد است وقوع جنگ این تفکر تصدیگریِ دولتی را تقویت کرد و این ماجرا در اقتصاد ایران ریشه دواند.
*آدمهایی که اقتصاد را نمیفهمند
مشکل نهادهای اقتصادی در ایران به باور مشایخی این است که کسی فهم درستی از اقتصاد ندارد یا حداقل افرادی که اقتصاد را به درستی میشناسند در اقلیت هستند. این مسئله باعث شده آنها که طرفدار اقتصاد آزاد هستند نتوانند حضور موثری داشتهباشند و حتی قانون اساسی هم مشوق اقتصاد دولتی باشد. این جریان ادامه یافت تا زمانی که بالاخره نظام تصمیم گرفت با تدوین سیاستهای کلی اصل 44 تعدیلی را در این زمینه از سمت دولت به سمت بخش خصوصی انجام بدهد. مشایخی معتقد است اولین صداها و نداهای ضرورت و اتکا به بازار و فعال کردن مکانیسمهای بازار از زمان تدوین برنامه اول آغاز شد: «مثلاً اینکه دولت در قیمتگذاری دخالت نکند و ارز تکنرخی بشود، اینها چیزهایی بود که از آن برنامه بیرون آمد.» اما مشایخی بر این باور است که ریشههای جریان غالب به قدری عمیق است که این بحثها هنوز نتوانسته آنطور که باید موثر واقع شود.
مشایخی میگوید بار اقتصاد سنگینتر از آن است که دولت بتواند به تنهایی آن را بکشد. مردم باید به میدان بیایند و برای اینکه بخواهند اداره کنند باید مالک باشند؛ آنها باید در قالب بخش خصوصی به میدان بیایند. این همه حرفی است که مشایخی به عنوان اقتصاددانی ایرانی برای فهماندن اهمیت آن تلاش میکند. او میگوید: «اگر مکانیسمهای بازار را فعال کنید، اگر تصمیمگیریهای دولتی را در اقتصاد کاهش دهید، این میشود بستری که بخش خصوصی رشد کند… ما باید ضمن اینکه خصوصیسازی واقعی را با حداکثر سرعت جلو میبریم کارایی بنگاههای دولتی را هم بتوانیم اصلاح بکنیم تا ثروتهایی که تحت پوشش بنگاههای دولتی و عمومی است از بین نرود.» به این ترتیب تنها یک راه باقی مانده: «ایجاد بستری برای رقابت آزاد در بازار برای توسعه اقتصادی».
علینقی مشایخی
متولد 1327 در شهرستان خمین است. از کودکی به ریاضیات علاقه داشت اما در خمین خبری از رشته ریاضی نبود، به همین خاطر ناچار شد برای ادامه تحصیل به تهران بیاید و پیشرفتش از همینجا شروع شد. دیپلم ریاضیاش را در سال 1345 از دبیرستان ادیب تهران گرفت و در همان سال به دانشگاه صنعتی شریف راه پیدا کرد. اما در تهران هم ماندگار نشد. در سال 1352 برای تحصیل در دوره دکتری در رشته مدیریت به دانشگاه امآیتی امریکا رفت و سپس به ایران بازگشت. در سال 1378 با کمک وزارت صنایع و سازمان برنامه، «دانشکده مدیریت دانشگاه صنعتی شریف» را تأسیس کرد. او به عنوان عضو هیئت مدیره شرکت کیسون نیز فعالیت کردهاست. او سابقه راهاندازی چندین رشته تحصیلی در دانشگاههای مختلف را دارد و جزو آکادمیسینهای صاحبنظر در حوزه مدیریت نظام آموزش عالی به شمار میآید.