شركتهاي حوزه فناوري بسياري از روندهاي معمول توليد هنر و فرهنگ را دگرگون كردهاند
سريع حركت كن و اشيا را بشكن. تو نميتواني بدون اینکه چيزها را بشكني به اندازه كافي سريع حركت كني.مارك زاكربرگ
فكر ميكردم در آينده داستان يك جنگ فرهنگي را خواهم نوشت. در يك طرف چند ميلياردر اينترنتي آزاديخواه بودند – كساني كه براي شما گوگل، آمازون و فيسبوك را به همراه آورده بودند– و در طرف ديگر، آهنگسازان، روزنامهنگاران، عكاسان، نويسندگان و فيلمسازاني بودند كه تلاش ميكردند سر درآورند چطور به زنده ماندن در عصر ديجيتال ادامه دهند. من قسمت زيادي از عمرم را صرف تهيه موسيقي و فيلم براي هنرمنداني كردهام كه از ميان آنها ميتوان به باب ديلن، گروه «بند»، جرج هريسون و مارتين اسكورسيزي، اشاره كرد و آينده رسانههايي كه در آنها كار كردهام – به نقش هنرمندان در جامعه خودمان اشاره نميكنم– براي من مهم است. به اندازه كافي خوششانس بودم كه در زماني شروع به كار كنم كه يك هنرمند ميتوانست با ساختن موسيقي يا يك فيلم زندگي آبرومندانهاي داشته باشد و من هم بهعنوان يك شريك در اين كار، موفق شده بودم چنين باشم. اما آن روزها به پايان رسيدهاند. از سال 1995 – آخرين زماني كه يك فيلم را تهيه كردم («مردن براي…»)– توزيع ديجيتالِ پرطرفدارترين شكلهاي هنر باعث شده كه محبوبيت گروه كوچكي از هنرمندان تقويت شود و تقريبا تمام ديگر هنرمندان به سايه رانده شوند. يك آهنگساز، فيلمساز يا روزنامهنگار جوان بودن امروزه به اين معني است كه فرد بايد به طور جدي چشمانداز ورود به حرفهاي را كه عصر ديجيتال قوه تشخيص در آن را ضعيف كرده مورد بررسي قرار دهد.
هرچه بيشتر در علتهاي مشكلاتي كه هنرمندان با عصر ديجيتال دارند غور كنيد، بيشتر درمييابيد كه شركتهاي انحصاري اينترنتي در مركز مسئله قرار دارند و اینکه ديگر مسئله فقط در مورد هنرمندان نيست. وب به پديدهاي حياتي براي زندگيهاي ما و نيز براي اقتصادي جهاني تبديل شده است و با اين حال، تصميمها درباره اینکه چطور طراحي ميشود، هرگز مورد رأيگيري كسي قرار نميگيرد. اين تصميمات به وسيله مهندسان و مديران اجرايي در گوگل، فيسبوك و آمازون گرفته ميشود و با هيچ نوع بازرسياي از سوي نهادهاي نظارتي، براي عموم اعمال ميشود. نتيجه همانچيزي است كه رئیسجمهور اوباما جهان «غرب وحشي» ناميد؛ جهاني بدون حريم خصوصي يا امنيت كه هر شهروند را در مقابل مزاحمت خلافكاران، شركتها و دولتها آسيبپذير رها ميكند. همانطور كه اوباما در مجله «اكونوميست» نوشت، «سرمايهدارياي كه به وسيله افراد معدودي شكل گرفته و در برابر بسياري مسائل مسئوليت نميپذيرد، يك تهديد براي همه است.»
اينترنت در حال تغيير دادن دموكراسي ما نيز هست: در توئيتر، دونالد ترامپ ابزاري عالي براي شخصيت خودشيفتهاش پيدا كرده كه او را قادر ميسازد به همه كساني حمله بَرد كه آنها را مامور شكنجه خود ميپندارد. و بنا به گفته اد وازمن، استاد دانشكده تحصيلات تكميلي روزنامهنگاري دانشگاه كاليفرنيا در بركلي، فيسبوك (منبع خبري اول 44 درصد امریکاييها) به همان نسبت مسئول پيروزي ترامپ است: «ترامپ قادر بود پيام خود را از طريق فيسبوك به شيوهاي به مخاطبان برساند كه در سطح وسيعي تاثيرگذار باشد بدون اینکه شكلهاي معمول كنترل كيفيت كه ما معمولا براي ارتباطجمعي مورد استفاده قرار ميدهيم، روي گفتههايش اعمال شود.» شبكه اجتماعي فیسبوک غرق در مطالب اخبار دروغ (فيك نيوز) بود و «بازفيد» گزارش داد كه «در سه ماه آخر مبارزات انتخاباتي رياستجمهوري امریکا، كارآمدترين مطالب خبري انتخاباتي دروغ در فيسبوك، از تيتر يكهاي خروجيهاي بزرگ خبري مثل نيويورك تايمز، واشنگتن پست، هافينگتون پست، انبيسي نيوز و ديگران، مخاطبان را بيشتر درگير كرد.» همانطور كه يان برمر، رئیس «اوراسيا گروپ» به «نيويورك تايمز» گفته است، «اگر بحث رسانههاي اجتماعي مطرح نبود، من شاهد پيروزي ترامپ نبودم.»
اما آزاديخواهاني كه كنترل شركتهاي بزرگ اينترنتي را در دست دارند، واقعا به دموكراسي معتقد نيستند. كساني كه اين شركتهاي انحصاري را هدايت ميكنند، به نوعي حكومت گروهي اعتقاد دارند كه در آن، تنها خوشبختترين و پولدارترين افراد در حال تعيين كردن آينده ما هستند. پيتر تيل، اولين سرمايهگذار در فیسبوک كه خارج از اين شركت قرار دارد و يكي از موسسان شركت «پيپل»، فكر ميكند كه مسئله بزرگ جامعه امریکا «مردم بيفكر» آن است: مردم دموكراتيکی كه سرمايهداري را محدود ميكنند. تيل به ستوننويس روزنامه «والاستريت ژورنال»، هولمن جنكينز، گفته است كه تنها 2 درصد مردم – دانشمندان، كارآفرينان و سرمايهداراني كه براي سرمايهگذاري ريسك ميكنند – ميفهمند كه اوضاع از چه قرار است و «98 درصد بقيه هيچچيزي نميدانند.»
آنچه من تنها يك جنگ فرهنگي ميپنداشتم، يك جنگ اقتصادي است. به احتمال خيلي زياد، تنها يك زاويه نگاه به سرمايهداري امریکايي در عصر ديجيتال وجود دارد. مجله اكونوميست در يك شماره ويژه درباره سرمايهداري انحصاري امریکايي با عنوان «برندگاني كه همهچيز را ميبرند»، در يكي از مطالبش مينويسد كه شايد «شركتها در حال سوءاستفاده از وضعيت انحصاري خود هستند يا از لابيگري استفاده ميكنند تا رقابت را خفه كنند. اين بازي مسلما ممكن است دستكاري شود.» مقالات اين شماره با اظهار اين نكته ادامه پيدا ميكند كه آنچه لازم است، يك تلاش اصلاحي بزرگ است كه «با فعاليتهاي ضدانحصاري فعالانهتر و همچنين عريانتر همراه باشد. اين كار با بحث جديتري ميتواند شروع شود درباره اینکه آيا عاقلانه است كه بيشترين اطلاعات كشور در دستان چند شركت بسيار بزرگ انگشتشمار باشد. اين كار كل مسئله لابي كردن شركتي را مورد بازنگري قرار ميدهد، لابي كردني كه به سازوكاري اساسي براي شركتهاي مستقر تبديل شده كه با آن ميتوانند از خود محافظت كنند.» انحصار، كنترل اطلاعات ما و لابي كردن شركتي مسائل اصلي مورد كنوني نبرد بين هنرمندان خلاق و شركتهاي غول اينرنتي هستند اما لازم است كه ما درك كنيم تا آيندهاي نزديك، هريك از ما پا جاي پاي هنرمندان خواهيم گذاشت. آهنگسازان و نويسندگان اولين كساني بودند كه در مقابل اين روند سنگربندي كردند چون اين صنايع اولين صنايعي بودند كه ديجيتالي شدند. اما همانطور كه مارك اندريسن فعال در سرمايهگذاري مخاطرهآميز ميگويد: «نرمافزار در حال خوردن جهان است» و بهزودي كارشناسان فناوري به مشاغل شما حمله خواهند كرد، درست همانطور كه آنها به حمله خود به اطلاعات شخصي شما ادامه خواهند داد.
ظهور شركتهاي غول ديجيتالي مستقيما به سقوط صنايع خلاق در كشور ما ارتباط دارد. من تاريخ ظهور واقعي شركتهاي انحصاري ديجيتالي را به ماه اوت سال 2004 بازميگردانم، وقتي كه گوگل در اولين عرضه عمومي خود در بازار بورس، 1.67 ميليارد دلار جمع كرد. در دسامبر 2004، سهم گوگل از بازار موتورهاي جستوجو تنها 35 درصد بود. سهم ياهو 32 درصد و سهم «اماسان» 16 درصد بود. امروزه، سهم بازار گوگل در امریکا 88 درصد و در بقيه جهان بالاتر است. در سال 2004، درآمد خالص از فروش در آمازون 107 ميليارد دلار بود و اكنون اين شركت 65 درصد كل فروش آنلاين، چه چاپي چه ديجيتال را در اختيار دارد. در آن 11 سال، تعيين جاي واقعي درآمدها رخ داد – شايد سالي 50 ميليارد دلار – كه در آن، ارزش اقتصادي از سوي توليدكنندگان خلاق محتوا به سمت مالكان درگاههاي خروجي رسانهاي انحصاري حركت كرد.
از سال 2000، درآمد امریکا از موسيقي ضبطشده از 19.8 ميليارد دلار در سال به 7.2 ميليارد دلار سقوط كرده است. درآمد ويدئوي خانگي از 21.6 ميليارد دلار در سال 2006 به 18 ميليارد دلار در سال 2014 كاهش يافته است. درآمد آگهي روزنامهها از 65.8 ميليارد دلار در سال 2000 به 23.6 ميليارد دلار در سال 2014 سقوط كرده است. موسسه «پوينتر» تخمين میزند كه در سال 2016، «فيسبوك خيلي خوب بيش از يك ميليارد دلار بودجه آگهيهاي چاپي روزنامههاي امریکايي را به خود جذب كرده است.» در اين حال، درآمد چاپ كتاب ثابت باقي مانده است، عمدتا به اين خاطر كه افزايش فروش كتاب كودكان تقريبا 30 درصد كاهش فروش در عناوين بزرگسالان را جبران كرده است. طي اين دوره مشابه (2015-2003)، درآمد گوگل از 1.5 ميليارد دلار تا 74.5 ميليارد دلار رشد كرد. طبق نوشته مجله «اَدويك»، گوگل در قالب بزرگترين شركت رسانهاي جهان در سال 2016، «60 ميليارد دلار مخارج تبليغاتي امریکا را به خود اختصاص داده است؛ رقمي 166 درصد بزرگتر از رتبه دوم شركتهاي رسانهاي جهان، والت ديزني.» تسلط گوگل بر آگهيهاي آنلاين به معني اين است كه درآمدهاي اين شركت، جلوي افزايش درآمد جمعشده آگهيها در غولي تلويزيوني مثل والت ديزني را كه «ايبيسي»، «اياسپيان» و «ديزني چنل» را در كنترل خود دارد، ميگيرد. و به اين دليل كه گوگل سهمي چنين بزرگ در درآمد آگهيها دارد، برندهاي جهاني به اين شركت (و فیسبوک) پولهاي خيلي خوبي ميدهند كه البته در قالب قيمتهاي بالاتر فشارش به مصرفكنندگان منتقل ميشود.
اين كاهش حيرتآور و با شيب بسيار زياد در درآمدهايی كه از سوي خلقكنندگان محتوا پرداخت ميشود، اين فكر را به ذهن متبادر ميكند كه مردم موسيقي كمتري ميشوند، كمتر ميخوانند يا كمتر فيلم يا نمايشهاي تلويزيوني نگاه ميكنند. در واقع، همه نظرسنجيها عكس اين را نشان ميدهند – مواردي با بيشترين جستوجو در گوگل همه درباره انواع و اقسام سرگرمي بوده است. منجر شدن ظهور شركتهاي انحصاري ديجيتالي به سقوط درآمدهاي ناشي از فروش محتوا، اتفاقي نيست. اين دو مورد به طور جداييناپذيري به هم ربط دارند.
پنج شركت اول از بزرگترين شركتها در جهان (از لحاظ تبديل كردن شركت به سرمايه در بازار) شركتهاي اپل، گوگل (اكنون در قالب شركت آلفابت)، مايكروسافت، آمازون و فیسبوک هستند.