اقتصاد دیجیتال در حال عمیقتر کردن و گسترش روزافزون شکاف بین سرمایه و نیروی کار است بهنحویکه در اقتصاد دیجیتال امروز این امکان برای یک یا چند شرکت محدود فراهم میآید تا سهم قابلتوجهی از بازارها را تصاحب کنند و در نتیجه سرِ بقیهی شرکتها و بازیگران در این میان بیکلاه میماند…
اقتصاد دیجیتال در حال عمیقتر کردن و گسترش روزافزون شکاف بین سرمایه و نیروی کار است بهنحویکه در اقتصاد دیجیتال امروز این امکان برای یک یا چند شرکت محدود فراهم میآید تا سهم قابلتوجهی از بازارها را تصاحب کنند و در نتیجه سرِ بقیهی شرکتها و بازیگران در این میان بیکلاه میماند. در حال حاضر ابرشرکتهایی که از آنها با عنوان «سوپراستار» نام برده میشود، حکومتی بلامنازع بر تمام بازارهای بینالمللی اعمال میکنند و در کشورها و مناطق مختلف جهان حرف اول و آخر را میزنند. شبیه همین مسئله را میتوان در سطح کلانتر در مورد اعضای گروه 20 مشاهده کرد؛ جایی که 20 کشور قدرتمند و ثروتمند جهان اکثریت منابع مالی و سرمایههای جهان را در اختیار دارند و در جلسات خود در مورد آیندهی اقتصاد جهان تصمیمگیری میکنند و سایر کشورها را توان رقابت و رویارویی با آنها نیست.
با وجود این شرایط، سران کشورهای عضو گروه 20 آنقدر باهوش و آیندهنگر هستند که بدانند از بین رفتن رقابت، چه بین کشورها و مناطق مختلف و چه در درون اقتصادها، میتواند به عواقب وخیمی برای اقتصاد جهانی منتهی شود و به همین دلیل هم بود که در جریان اجلاس اخیر سران گروه 20 در هامبورگ آلمان بر لزوم تقویت و تحریک رقابت بهخصوص رقابت بین سرمایه و نیروی کار تأکید شد. یکی از کمیتههای وابسته به گروه 20 به نام شبکهی رقابت جهانی میکوشد تا روند کاهشی سهم نیروی کار از تولید ناخالص داخلی کشورها را متوقف کند و بر نقشآفرینی نیروی کار در اقتصادها بیفزاید، زیرا روندی که پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد و به تأثیرگذاری مفرط سرمایه بر نظامهای اقتصادی منجر شد، هماکنون به وضعیت خطرناکی رسیده است که زنگهای خطر را برای اقتصاددانان و سیاستمداران به صدا درآورده است. بر اساس گزارش اخیر مؤسسهی مکنزی، در سالهای نخست پس از جنگ جهانی دوم سهم درآمد نیروی کار از تولید ناخالص کشورهای اروپایی و آمریکایی در حدود 70 درصد بود و 30 درصد باقیمانده به درآمدهای سرمایهای اختصاص داشت، درحالیکه این نسبت در دههی 80 میلادی از 58 درصد به 42 درصد تغییر پیدا کرد و از سال 2000 به بعد نیز سهم درآمدهای سرمایهای از ملی کشورها بر سهم درآمد نیروی کار (GDP) پیشی گرفت….
با وجود این شرایط، سران کشورهای عضو گروه 20 آنقدر باهوش و آیندهنگر هستند که بدانند از بین رفتن رقابت، چه بین کشورها و مناطق مختلف و چه در درون اقتصادها، میتواند به عواقب وخیمی برای اقتصاد جهانی منتهی شود و به همین دلیل هم بود که در جریان اجلاس اخیر سران گروه 20 در هامبورگ آلمان بر لزوم تقویت و تحریک رقابت بهخصوص رقابت بین سرمایه و نیروی کار تأکید شد. یکی از کمیتههای وابسته به گروه 20 به نام شبکهی رقابت جهانی میکوشد تا روند کاهشی سهم نیروی کار از تولید ناخالص داخلی کشورها را متوقف کند و بر نقشآفرینی نیروی کار در اقتصادها بیفزاید، زیرا روندی که پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد و به تأثیرگذاری مفرط سرمایه بر نظامهای اقتصادی منجر شد، هماکنون به وضعیت خطرناکی رسیده است که زنگهای خطر را برای اقتصاددانان و سیاستمداران به صدا درآورده است. بر اساس گزارش اخیر مؤسسهی مکنزی، در سالهای نخست پس از جنگ جهانی دوم سهم درآمد نیروی کار از تولید ناخالص کشورهای اروپایی و آمریکایی در حدود 70 درصد بود و 30 درصد باقیمانده به درآمدهای سرمایهای اختصاص داشت، درحالیکه این نسبت در دههی 80 میلادی از 58 درصد به 42 درصد تغییر پیدا کرد و از سال 2000 به بعد نیز سهم درآمدهای سرمایهای از ملی کشورها بر سهم درآمد نیروی کار (GDP) پیشی گرفت….