روندها در ایران چگونه رقم می خورد؟
اگر نگاهی معرفتشناسانه به جهان پیرامون خود بیندازیم درمییابیم که پیشبینیپذیری در درجه اول در علوم دقیقه جریان دارد و سپس از آنجا هرقدر به سمت علوم غیردقیق، مانند علوم انسانی و اجتماعی و هرچیزی که به انسان مربوط است، نزدیکتر میشویم، امکان تبیین و پیشبینی به عنوان عنصری مرتبط با آن کاهش مییابد. اصل کلی این است که علوم اجتماعی کم و بیش پیشبینیناپذیرند.
علی مرشدیزاد/عضو هیئت مدیره انجمن علوم سیاسی ایران
ممکن است این سوال برای شما هم پیش آمده باشد که چرا نمیتوان سیاست و رفتار سیاسی را در ایران پیشبینی کرد. شاید هم در پاسخ، گفته باشید «ایران است دیگر». بیایید ببینیم چهچیزی در این عرصه پهناور سیاسی وجود دارد که پیشبینی را اگر نگوییم غیرممکن، گاه سخت میکند.
اگر نگاهی معرفتشناسانه به جهان پیرامون خود بیندازیم درمییابیم که پیشبینیپذیری در درجه اول در علوم دقیقه جریان دارد و سپس از آنجا هرقدر به سمت علوم غیردقیق، مانند علوم انسانی و اجتماعی و هرچیزی که به انسان مربوط است، نزدیکتر میشویم، امکان تبیین و پیشبینی به عنوان عنصری مرتبط با آن کاهش مییابد. اصل کلی این است که علوم اجتماعی کم و بیش پیشبینیناپذیرند. ولی، با وجود این، انسانها کوشیدهاند منطق رفتارهای انسانی را فراچنگ آورند و بتوانند در قلمروهایی توفیق یابند و دست به پیشبینی بزنند. بگذارید ببینیم چه مکانیزمی این امر را میسر کرده است.
شاید کلیدیترین و مهمترین چیزی که میتواند ما را به پیشبینی رفتارها رهنمون شود، عقلانی و منطقی بودن رفتار است. اینکه علم اقتصاد در این امر نسبت به سایر رشتهها موفقیت بیشتری یافته است عمدتا به دلیل این است که عقل اقتصادی عقلی حسابگر است و بیش از اینکه تحت تاثیر عواطف، باورها و… قرار گیرد بر مبنای محاسبه دو دوتا چهارتا عمل میکند.
گاه اتفاق میافتد که عقلانیت به حاشیه رانده میشود. این وضعیت در شرایط گوناگونی امکان بروز دارد. از جمله این موارد وقتی است که معیار دیگری بر جای عقلانیت بنشیند. این معیار میتواند شخص یا همان کیش شخصیت و نیز ایدئولوژی باشد. گاه شخص چنان سلطه شخصیتی خود را به جامعه تحمیل میکند که راه را بر نفس کشیدن عقل میبندد. این ویژگی در فرهنگ ایرانی بسیار بارز است. به این ضربالمثلهای آشنا توجه کنید: «آنچه آن خسرو کند شیرین بود»، «صلاح مملکت خویش خسروان دانند». ضربالمثلهایی از این قبیل به معنای تعلیق عقل است. عقل خودبنیاد که داور نهایی است و هیچ داوری نمیتواند حکم آن را جز به استناد عقل ملغا کند، زمانی خود را به دست شخص میسپارد. در این هنگام دوغ و دوشاب ارزش یکسان پیدا میکند. چیزی میتواند همزمان «درست» و «غلط» باشد. صدق و کذب که ذاتیِ امور است به شخص انتقال مییابد و در این هنگام نمیتوان ارزیابی و به تبع آن پیشبینی کرد. ایدئولوژی نیز همین بلا را بر سر جامعه میآورد. در اینجا نیز درست در زمانی که عقل حسابگر انتظار دارد سیاستها در مسیری مبتنی بر منافع ملی جریان یابد، ایدئولوژی وارد میدان میشود و چیزی غیر از منافع ملی را برجسته میکند، یا منافع ملی را واژگونه نشان میدهد. آن وقت باید سالها منتظر بمانید تا ضربات تازیانه واقعیت زمامداران را بر سر عقل آورد و آنچه بسیار پیش از آن از سر محاسبه عقلانی انتظار وقوعش را داشتید از سر اضطرار و استیصال تحقق یابد.
عامل دیگری که باعث پیشبینیناپذیری میشود، هنگامی است که دامنه انتخابها بسیار گسترده شود. این مورد نیز در سیاست ایران بسیار بارز و مشهود است. ما در ایران، چه در زمانهای دور و چه در زمان معاصر با وضعیت «دولت ثروتمند و مردم فقیر» روبهرو بودهایم. در گذشتههای دور، پادشاهان منابع بی حد و حصر ثروت را در اختیار داشتند و در زمانه معاصر نیز به مدد درآمد نفت که در اختیار دولت است، این نهاد ثروت زیادی در اختیار دارد. در مقابل، مردم ثروت بسیار محدودی دارند. این تفاوت در ثروت، در کنار نبودن عنصر نمایندگی، باعث میشود که دستگاه سیاسی بتواند فارغ از ضرورتهای جامعه و نیازهای آن دست به انتخاب گزینههایی بزند که سنخیتی با مطالبات جامعه ندارد و بنابراین ناظران نیز در پیشبینی آن ناتوان شده، انگشت به دهان میمانند.
در واقع این مشکل مشترک تمامی دولتهای رانتی است، بدین صورت که دولت از وضعیت عادی خود، یعنی دولت مواجببگیر از مردم و دولتی که با مالیات گذران میکند، خارج میشود و در این حالت با برخورداری از نعمت خدادادی نفت یا درآمدی مشابه، پیوند دولت با جامعه یا طبقه حامیاش گسسته میشود. وقتی که این اتفاق افتاد، دیگر عملکرد این دولت نماینده خواستها و مطالبات جامعه نیست. روز به روز این فاصله زیاد میشود تا جایی که پس از مدتی جامعه و دولت هرکدام مسیری متفاوت طی میکنند. دولت دست به کارها و بلندپروازیهایی میزند که مردم اصلا انتظار آن را ندارند و از نظر ناظران غیرمعقول و غیرعادی جلوه میکند. چنین دولتهایی غیرعقلانی و غیرقابل پیشبینی هستند و، اگر به خود نیایند، آمادگی آن را دارند که گرفتار انقلاب شوند.
راهحل پیشبینیپذیر بودن جامعه بازگشت به عقلانیت و به معنای واقعی تبدیل شدن به دولت عقلانی قانونی مورد نظر وبر است دولتی که در آن، قانون حکمفرما باشد. این قانون برآمده از اراده مردم باشد. منصب اصالت داشته باشد، نه شخص. قدرت اقتصادی در اختیار جامعه باشد و دولت تنها نقش کارگزار جامعه را داشته باشد. تصمیمگیریها بر اساس منافع ملی عینی صورت گیرد، و ایدئولوژی کمترین نقش را داشته باشد.