افزایش نرخ ارز جمعیت فقیر را افزایش داد
با افزايش دو سه برابري نرخ دلار و با در نظر گرفتن برخي مسائل مثل تحريمها يا مسائل روحي و رواني میتوانيم بگوييم تورم ايران حداقل بالاي 100 درصد است.
محمدقلي يوسفي، اقتصاددان/ آینده نگر
واقعيت اين است كه تعريف ثابت و استانداردي براي خط فقر وجود ندارد در نتيجه نمیتوان آن را به سادگي تعيين كرد. از ديگر سو نمیتوان كل كشور را به يك چشم ديد و يك عدد براي خط فقر كل كشور در نظر گرفت. خط فقر در هر منطقهاي متفاوت است. حتي در تهران هم هر منطقهاي با منطقه ديگر متفاوت است. اما تجربه نشان داده است با مرور زمان و بعد از ايجاد تورم، قدرت خريد مردم كاهش میيابد و در ادامه بر اقشار حقوقبگير و ضعيف جامعه فشار مالي بيشتري وارد میشود. بنابراين بخش وسيعي از افرادي كه قبلاً قشر متوسط جامعه به حساب میآمدند، به زير خط فقر میروند. بهترين شاخص براي اندازهگيري ميزان نرخ تورم، توجه به ميانگين نرخ ارز است. چون با تغيير نرخ ارز، قيمت همه كالاها طي مراحلي، تغيير میكند.
بنابراين با افزايش دو سه برابري نرخ دلار و با در نظر گرفتن برخي مسائل مثل تحريمها يا مسائل روحي و رواني میتوانيم بگوييم تورم ايران حداقل بالاي 100 درصد است. صاحبنظري مثل پروفسور استیو هانکه استاد اقتصاد دانشگاه جان هاپکینز از آمريكا نرخ تورم را در ايران بالاي 200 درصد میداند كه به نظر من تعريف او درست است. امروز هيچ كالايي نداريم كه قيمت آن كمتر از 100 درصد افزايش يافته باشد، مگر برخي اقلام اندك كه سهمشان در سبد خانوار زياد نيست كه افزايش قيمت 50 تا 60 درصدي داشتهاند. در نهايت به نظر من حداقل 4 ميليون تومان درآمد ماهانه براي يك خانوار چهار نفره میتواند تامينكننده هزينههای زندگي باشد. اگر درآمد خانوار كمتر از اين ميزان باشد به طور قطع زير خط فقر قرار میگيرد. حتي قبل از اينكه نرخ ارز تغيير كند، بخش وسيعي از مردم زير خط فقر قرار داشتند و به سختي روزگار میگذراندند. الان وضعيت بد اقتصادي آنها به مراتب بدتر شده است. بخش وسيعي از حقوقبگيران جزو اين گروه قرار میگيرند كه در مرز خط فقر يا زير خط فقر قرار دارند.
از ديگر سو اين را بايد در نظر داشته باشيم که نرخهايي كه از سوي مراجع براي تورم اعلام میشود به طور كلي غيرواقعي است. همهاش تخمين و حدس و گمان است و نرخي كه براي آن معرفي میشود، به روشي كه براي محاسبه آن به كار میگيرند، بستگي دارد. فقط مردم و افرادي كه كالا میخرند و حقوقبگيرند میتوانند بفهمند چقدر قدرت خريد خود را از دست دادهاند. همه افرادي كه صحبتهای لوكس و آكادميك میكنند و بحث را پيچيده میكنند، هيچچيز از واقعيت را بيان نمیكنند. چون مثلاً 400 قلم كالا را در نظر میگيرند و بر اساس ميانگين افزايش قيمت آنها، نرخ تورم را اعلام میكنند كه خيلي معني نمیدهد. دولتمردان خيلي علاقه ندارند نرخ تورم واقعي بيان شود. چون هزينههای دولت افزايش میيابد و بايد بر همان اساس حداقل دستمزد را افزايش دهند. بنابراين مسئولان سياسي سعي میكنند تا آنجا كه ممكن است نرخ تورم را پايين اعلام كنند كه برايشان مشكلساز نشود.
امروز بخش وسيعي از افراد جامعهمان زير خط فقر قرار میگيرند. طبق اطلاعات خود بانك مركزي، از 81 ميليون و 100 هزار نفر جمعيت ايران 53 ميليون آنها كار نمیكنند. يعني آنها از نظر معيشتي وابسته به افرادي هستند كه شاغلاند. شاغلاني كه كار میكنند و حقوقبگيرند 23 ميليون نفر هستند يعني حدود 20 درصد از جمعيت ما. مفهومش اين است كه هر يك نفر بايد خرج 4 نفر را تامين كند. از طرف ديگر با توجه به ميزان درآمدها 80 درصد همين جمعيت حقوقبگير زير خط فقر قرار دارند كه عملاً باعث میشود حداقل 65 درصد مردم ايران زير خط فقر قرار بگيرند.
در نهايت بايد توجه داشت كه فقر را با پولپاشي يا شعارهاي بياساس و فعاليتهای زودبازده نمیتوان از بين برد. البته بايد تلاش كرد زخمی را كه به جامعه وارد آمده است التيام داد و درد مردم را تسكين داد اما راهحل اساسي اين است كه مردم را وادار كرد با كار توليدي خودشان نياز خود را كم كنند. دولت بايد فضاي مناسب را فراهم كند و وظايف اساسي خود را انجام دهد تا سرمايهگذاران داخلي و خارجي انگيزه داشته باشند، توليد رونق يابد و با افزايش اشتغال، فقر كاهش يابد.
دولتمردان، فقر را با برخي سياستها و بيثباتيها به جامعه پمپاژ میكنند. بيثباتيهای ارزي، نرخ تورم، تغيير سياستها، تحريمهای بينالمللي و… به اقتصاد كشور و بخش خصوصي لطمه میزند. اميدوارم شرايط بدتر از اين نشود، اما فقط با اميد داشتن مسائل حل نمیشود. اينكه در آينده وضع معيشت مردم بهتر میشود يا نه، به سياستمداران بستگي دارد ولي اگر همين روال امروز ادامه يابد، انتظار میرود خط فقر بالاتر از اين هم برود.